جدول جو
جدول جو

معنی گاه بگاه - جستجوی لغت در جدول جو

گاه بگاه
وقت بوقت بعض اوقات: گاه بگاه بسفر میرود
تصویری از گاه بگاه
تصویر گاه بگاه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گاه بیگاه
تصویر گاه بیگاه
وقت و بی وقت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گاه گاه
تصویر گاه گاه
بعضی اوقات، گاه از گاه، گاه به گاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گه بگاه
تصویر گه بگاه
وقت بوقت بعض اوقات: گاه بگاه بسفر میرود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گاه گاه
تصویر گاه گاه
به ندرت، کم و بیش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گاه به گاه
تصویر گاه به گاه
گاه گاه، بعضی اوقات، گاه از گاه
فرهنگ فارسی عمید
زمانی دون زمانی بعضی اوقات: بازار چه گاه گاهی بر سر نهد کلاهی مرغان قاف دانند آیین پادشاهی. (حافظ)
فرهنگ لغت هوشیار
رمه رمه گروه. جای جای اینجا و آنجا: زنها و مرد ها گله بگله روی چمن نشسته بودند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماه بماه
تصویر ماه بماه
از این ماه تا ماه دیگر همه ماهه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گاه به گاه
تصویر گاه به گاه
((بِ))
وقت به وقت، بعضی اوقات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گاه به گاه
تصویر گاه به گاه
Occasional, Occasionally, Sporadic
دیکشنری فارسی به انگلیسی
ocasional, ocasionalmente, esporádico
دیکشنری فارسی به پرتغالی
okazjonalny, okazjonalnie, sporadyczny
دیکشنری فارسی به لهستانی
случайный , иногда , спорадический
دیکشنری فارسی به روسی
випадковий , іноді , спорадичний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
ocasional, ocasionalmente, esporádico
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
occasionnel, occasionnellement, sporadique
دیکشنری فارسی به فرانسوی
occasionale, occasionalmente, sporadico
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
अवसरिक , कभी-कभी , दुर्लभ
دیکشنری فارسی به هندی
가끔의 , 가끔 , 드문
دیکشنری فارسی به کره ای
מזדמן , לפעמים , מִפְרָעִי
دیکشنری فارسی به عبری
時々の , 時々 , 時折の
دیکشنری فارسی به ژاپنی
บางครั้ง , บางครั้ง , เป็นครั้งคราว
دیکشنری فارسی به تایلندی
মাঝে মাঝে , মাঝে মাঝে , বিরল
دیکشنری فارسی به بنگالی
گاہ بہ گاہ , کبھی کبھار , متفرق
دیکشنری فارسی به اردو
فجائيٌّ , أحيانًا , عارضيٌّ
دیکشنری فارسی به عربی
جایی که مردم هرزه چانه و بیهوده گودر آنجا گرد آیند: حرفی که دگر نامزد مجلس شاه است افسانه آیند و روند گله گاه است. (شفائی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گاهگاه
تصویر گاهگاه
احیانا
فرهنگ واژه فارسی سره
بر سبیل ندرت گاهی بعضی اوقات: و سبب آنکه میخواره را گاه گاه قی افتد
فرهنگ لغت هوشیار