- گاه بگاه
- وقت بوقت بعض اوقات: گاه بگاه بسفر میرود
معنی گاه بگاه - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
وقت و بی وقت
بعضی اوقات، گاه از گاه، گاه به گاه
وقت بوقت بعض اوقات: گاه بگاه بسفر میرود
به ندرت، کم و بیش
گاه گاه، بعضی اوقات، گاه از گاه
زمانی دون زمانی بعضی اوقات: بازار چه گاه گاهی بر سر نهد کلاهی مرغان قاف دانند آیین پادشاهی. (حافظ)
رمه رمه گروه. جای جای اینجا و آنجا: زنها و مرد ها گله بگله روی چمن نشسته بودند
از این ماه تا ماه دیگر همه ماهه
Occasional, Occasionally, Sporadic
ocasional, ocasionalmente, esporádico
gelegentlich, sporadisch
okazjonalny, okazjonalnie, sporadyczny
случайный , иногда , спорадический
випадковий , іноді , спорадичний
ocasional, ocasionalmente, esporádico
occasionnel, occasionnellement, sporadique
occasionale, occasionalmente, sporadico
af en toe, sporadisch
अवसरिक , कभी-कभी , दुर्लभ
sesekali, sporadis
가끔의 , 가끔 , 드문
מזדמן , לפעמים , מִפְרָעִי
偶尔的 , 偶尔
時々の , 時々 , 時折の
ara sıra, seyrek
mara kwa mara, mtafaruku
บางครั้ง , บางครั้ง , เป็นครั้งคราว
মাঝে মাঝে , মাঝে মাঝে , বিরল
گاہ بہ گاہ , کبھی کبھار , متفرق
فجائيٌّ , أحيانًا , عارضيٌّ
جایی که مردم هرزه چانه و بیهوده گودر آنجا گرد آیند: حرفی که دگر نامزد مجلس شاه است افسانه آیند و روند گله گاه است. (شفائی)
احیانا
بر سبیل ندرت گاهی بعضی اوقات: و سبب آنکه میخواره را گاه گاه قی افتد